آیا شادی در ذات ماست یا یک مهارت اکتسابی به شمار میرود؟ محققان زیادی در سالهای گذشته به مطالعه، اندازه گیری و تعیین منابع شادی پرداختهاند. نتیجه نهایی این بود که ژنتیک و بیولوژی افراد نقش مهمی در میزان شادی آنها دارد، اما این همه ماجرا نیست. از آنجا که افراد زیادی رسیدن به شادی را هدف اصلی خود قرار دادهاند، این موضوع توانسته به یکی از مباحث مهم روانشناسی تبدیل شود. اگر شما نیز در جستجوی راهکارهای رسیدن به یک زندگی خوشحال هستید، با ما همراه شوید تا روند کشف روانشناسی شادی و روشهای کنترل آن را بیاموزید.
روند کشف روانشناسی شادی در تاریخ
تلاش مداوم محققان و روانشناسان متعدد در ۱۰۰ سال گذشته موجب شده است تا امروزه دانش مناسبی از روانشناسی شادی در اختیار داشته باشیم. با دنبال کردن این روند، میتوانید به درک کاملی از جنبههای روانشناختی و ژنتیکی شادی برسید، پس به خواندن ادامه دهید.
درک اولیه روانشناسی شادی – سال ۱۹۲۶
برای درک این مفهوم، میتوانیم به کتاب دکتر Harold Dearden، که در سال ۱۹۲۶ منتشر شد، مراجعه کنیم. این کتاب نشان میداد افراد میتوانند به کمک آشنایی با روانشناسی مدرن به شادی برسند. از آن جا که سیستم عصبی وظیفه کنترل سلامت جسمانی و روانی را برعهده دارد، دکتر دیردن معتقد بود که میزان شادی هر فرد میتواند از طریق قدرت درونی و منطق او مدیریت شود. ترسها و نگرانیها، عادات مضر، غریزهها، امیال و وسواسهای ما میتوانند از طریق یادگیری هنر شادی از بین روند. منطق و عقلانیت ما نیز میتوانند جریانهای فکری بدوی را تحت کنترل درآورند.
دکتر Louis Berg نیز معتقد است که افراد میتوانند با دنبال کردن بعضی قوانین، شانس شادی در زندگی را افزایش دهند. تلاش برای رسیدن به «بهداشت روانی» خوب، شبیه به تلاش برای رسیدن به سلامت جسمانی است. با گسترش تحقیقات در حوزه بهداشت روانی، محققان به این نتیجه رسیدند که شادی از ارتباطی که افراد با جامعه دارند حاصل میشود. دکتر برگ معتقد بود که: «هوشیاری اجتماعی، کلید اصلی سازگاری و شادی است.»
پیشرفتهای روانشناسی شادی – اوایل قرن ۲۰
در گذر سالها، مخصوصا بعد از جنگ جهانی دوم، مبحث شادی توجه زیادی در دنیای روانشناسی به خود جلب کرد. کتاب دکتر R.M Maclver در سال ۱۹۵۵ بیان کرد با زندگی کردن در زمان حال، افراد میتوانند به آن شادی که همواره در جستوجوی آن بودهاند برسند. این محقق به این نتیجه رسید که هنگامی که یک فرد حقیقتا خوشحال است، زمان ثابت میایستد یا ناپدید میشود و تنها زمان حال میتواند افراد را به این جایگاه ممتاز برساند. همچنین این محقق برجسته، که در موضوع شادی دههها از همتایان خود پیشرفتهتر فکر میکرد، از فردگرایی شادی نیز آگاه بود؛ به این معنا که شادی برای هر فرد تجربهای منحصربهفرد است. او معتقد بود: «شادی، بازتابی از وجود فردیست که به سمت اهدافی که او حس رضایت میدهند حرکت میکند.»
ژنتیک شادی – دهه ۱۹۸۰
در دهه ۱۹۸۰، پیشرفتهای حوزه ژنتیک باعث شدند که روانشناسان نظر خود را درباره سازوکارهای شادی تغییر دهند. طبق این تحقیقات، ناراحتی (عدم شادی) عمیقا تحت تأثیر عوامل ژنتیکی بود، در حالی که شادی اینطور نبود. نتیجه این کشف جدید، این بود که ناراحتی ناشی از ذات و طبیعت افراد است، در حالی که شادی باید کسب شود.
رابطه شادی و ناراحتی – دهه ۱۹۹۰
پژوهشهای دیگری نمایان کردند که رابطه شادی و ناراحتی، آن طور که منطق حکم میکند، یک رابطه معکوس نیست، بلکه این دو عملکردی جداگانه دارند؛ یعنی با از بین بردن ناراحتی در خود، نمیتوانید شادتر شوید. نتیجه این تحقیقات، موجب شد تا بسیاری از راهکارهای خودیاری، که به دنبال از بین بردن بدیها و همراهی با خوبیها بودند، بیفایده شوند. البته نتیجه مثبت این پژوهش، این بود که شادی تماما توسط ژنتیک ما تعیین نمیشود و هر فردی که به اندازه کافی مصمم یا خوششانس باشد میتواند به آن دست یابد.
در دهه ۱۹۹۰، بررسیهای دقیق روانشناسی شادی به نظریههای جدیدی ختم شد. در مقاله «چه کسی شاد است؟»، که در سال ۱۹۹۶ چاپ شد، محققان به این نتیجه رسیدند که شادی در طول زندگی افراد به شیوهای یکدست پخش شده است. همچنین طبق نظریات این مقاله، ویژگیهای شخصیتی نقش مهمی در شادی بیشتر داشتند، از جمله ویژگیهایی مانند برونگرایی، امیدواری، عزتنفس بالا و احساس کنترل در زندگی.
شادی و علم عصبشناسی – قرن ۲۱
پیشرفتهای علم عصبشناسی و کامل شدن پروژه ژنتیک انسانها در ۲۰۰۳، اثر مستقیمی بر روند شادی در آمریکا داشتند. محققان به این نتیجه رسیدند که افراد دارای ژن شادی هستند و میزان شادی یا ناراحتی افراد بیشتر به بیولوژی آنها مرتبط است تا روان آنها. اسکنهای MRI به وضوح نشان دادند که هنگامی که یک فرد خوشحال است، بخشی از مغز او روشن میشود. دانشمندان به این نتیجه رسیدند که ممکن است روزی دستکاری ژنتیک شادی افراد ممکن شود و این روش بسیار مؤثرتر از همه روشهای رفتاردرمانی یا رواندرمانی خواهد بود. البته تا هنگامی که برنامهریزی ژنتیکی شادی ممکن شود، لازم است به دنبال روشهای دیگری رسیدن به آن باشیم.
چطور میزان شادی خود را کنترل کنیم؟
شاید با وجود این عوامل ژنتیکی به نظر برسد که کنترل شادی ممکن نیست؛ یعنی بعضی افراد به دنیا آمدهاند که خوشحال باشند و بعضی دیگر نه. شاید هم فکر کنید که شادی فقط کمی در پاسخ به فراز و نشیبهای زندگی تغییر میکند و همیشه به حد ثابت طبیعی خود باز میگردد؛ در حالی که این کاملا اشتباه است. برای درک این اشتباه، ابتدا لازم است بدانید که شادی چیست. بیشتر افراد در حالی از شادی حرف میزنند که تعریف درستی از آن ندارند، اما برای خوشحالتر شدن، باید بدانید که برای رسیدن به چه چیزی تلاش میکنید.
برای بسیاری از محققان، شادی یک فکر یا احساس کلی خوب بودن زندگی است. معمولا برای درک شادی افراد، از آنها میپرسند که به طور کلی چقدر از زندگی خود رضایت دارند. البته تغییر دادن این جنبه از شادی، یعنی نحوه تفکر افراد، بسیار دشوار است. برای مثال، اگر کسی از شما بخواهد به خرس قطبی فکر نکنید، قطعا بیشتر از زمانی که این درخواست مطرح نشده بود به آن فکر میکنید. به همین ترتیب، طرز فکر ما درباره زندگی میتواند توسط اتفاقات مهم زندگی، برای مثال بیکاری یا ازدواج، برای همیشه دگرگون شود.
تعریف شادی
البته تعریف شادی به عنوان افکار و ارزیابیهای ما از زندگی نمیتواند معیار خوبی برای تعیین کیفیت زندگی ما باشد. تنها چند ثانیه طول میکشد که این نوع پرسش را درباره شادی پاسخ دهید، در حالی که از نظر روانشناختی غیرممکن است که همه اطلاعات ضروری یا مرتبط را در این چند ثانیه بفهمیم. در عوض، میتوانیم برای ارزیابی زندگی خود عوامل تأثیرگذار کوچک را نیز در نظر بگیریم:
آیا قبل از پاسخ دادن به سوالات مربوط به زندگیمان، به سیاست فکر میکردیم؟
آیا هوای بیرون آفتابیست؟
همه این عوامل کوچک میتوانند بر رضایت کلی شما از زندگی تأثیرگذار باشند، حتی اگر مهم به نظر نرسند.
تعریف بهتر شادی، تعریفیست که در تجارب روزمره زندگی ما نمایان میشود. برای این که تفاوت میان ارزیابیها و تجارب را درک کنید، به این مثال توجه کنید: فردی را تصور کنید که تمام مدت از شغل خود شکایت میکند. او معتقد است که رفتوآمدش، همکارانش و کارفرمایش همگی مشکل دارند. در انتهای مکالمه، در کمال جدیت میگوید :«البته من عاشق کار کردن در این شرکت هستم.» در واقعیت، هیچ تناقضی در این حرف وجود ندارد. او کارش را به شیوهای مثبت ارزیابی میکند و به شیوهای منفی تجربه میکند. چرا این فرد نمیتواند در این شرکت، با وجود داشتن شغل رویایی خود خوشحال باشد؟ چون تجارب او از آن چه میخواهد متفاوت هستند. در این شرایط، ما باید احساسات واقعی خود را اولویت قرار دهیم، نه آنچه که انتظار داریم احساس کنیم.
راهکاری برای کنترل شادی
اگر شادی را به عنوان یک تجربه تعریف کنیم، در مقایسه با تعریف آن به عنوان یک ارزیابی، کنترل بیشتری بر شادی خود خواهیم داشت. تجارب ما تحت تأثیر اتفاقات فعلی زندگیمان قرار میگیرند، یعنی فعالیتهایی که انجام میدهیم، افرادی که با آنها معاشرت میکنیم و عواملی که لحظه به لحظه به آنها توجه داریم. تجربههای ما کمتر تحت تأثیر عوامل آیندهنگرانه، مثلا داشتن یا نداشتن شغل یا خانه رویاهایمان قرار میگیرند. ما میتوانیم فعالیتهایی که در هر لحظه از زندگی انجام میدهیم را تغییر دهیم، حتی اگر تغییر جنبههای بزرگ زندگی یا تفکرمان دشوار باشد.
یکی از راههایی که به شما کمک میکند برای قضاوت شادی خود ارزیابیهای مغرضانه را با تجربهها جایگزین کنید، استفاده از دفترچه خاطرات است. با ثبت لحظات خود در دفترچه خاطرات، میتوانید متوجه شوید که حین انجام فعالیتهای مختلف، برای مثال کار کردن، وقت گذراندن با کودکان یا دوچرخهسواری، چه حسی دارید. رصد کردن منابع شادی در زندگی مهم است، زیرا خاطرات ما راهنمای ناقصی برای تشخیص احساسات گذشتهمان هستند.
برای مثال، فردی که از این روش برای رصد کردن شادی خود استفاده میکرد، متوجه شد که بسیار بیشتر از آنچه فکر میکرد از حرف زدن با غریبهها لذت میبرد. هنگامی که متوجه میشویم چه چیزی ما را لحظه به لحظه خوشحال میکند، میتوانیم زندگی خود را به شیوهای برنامهریزی کنیم که انجام این فعالیتها و وقت گذراندن با افرادی که خوشحالمان میکنند را آسانتر کنیم. همچنین با این کار میتوانیم از عواملی که تنها چشمانداز و ارزیابی ما را درباره کیفیت زندگیمان بهبود میبخشند دوری کنیم و مستقیما بر بهبود احساسات واقعی خود تمرکز داشته باشیم.
نتیجهگیری
با تکیه بر بیش از ۱۰۰ سال تحقیق، نظریهپردازی و مطالعه میفهمیم که قسمت اعظمی از شادی به ذات و ژنتیک ما برمیگردد، اما نمیتوان گفت که راهی برای کنترل شادی وجود ندارد. در واقع، پیش از کشف عوامل ژنتیکی مؤثر در شادی، روانشناسان و محققان توانستند راههای متعددی برای رسیدن به شادی ارائه دهند. امروزه نیز میتوانیم با تلاش و تکیه بر قدرت ذهنی خود، از روشهایی مانند در لحظه زندگی کردن و تمرکز بر تجارب روزانه برای تجربه شادی استفاده کنیم.
منابع: psychologytoday۱ – psychologytoday۲
باسلام ودرود برشما وتیم اقا امیر بسیار مطالب علمی ومفیدی میگذارید سپاس از شما فقط با عرض پوزش نکته ای من خواستم بگم واون راجع به شادی وغم درسته که این کلمات مخالف هم هستند ولی ما انسان هایی داریم که به آنها با حالت روانی فلت نامیده می شوند که در اکثر مواقع نه شادن ونه غمگین.واگر از شادی غمگین نبودنه کاملا درست است.
ممنون از شما و تیم خوبتون براتون ارزوی سلامتی و تندرستی دارم.
مقاله ای بسیار عالی. سپاس
مطالب روانشناسی بسیار کاربردی و موثر هستند سپاس فراوان از شما و تیمتون
ممنونم دمتون گرم