معاملهگری در بازارهای مالی از جمله فعالیتهایی است که در ابتدا اغواکننده به نظر میرسد؛ امکان کار در منزل، ساعات کاری منعطف، تنوع بازارهای مالی و سود دلاری از جمله مواردی هستند که افراد را تشویق به تجربه این سبک از فعالیت میکند. در رابطه با موفقیت معاملهگران تحقیقات متنوعی انجام شده است. طبق آماری که از نتایج یک بررسی استخراج شده، از ۱۰۰ درصد کسانی که وارد حرفهی معاملهگری میشوند، فقط ۱ درصد از آنها به سود مداوم میرسند. این در حالیست که ۴۰ درصد از آنها بعد از یک ماه از این کار خارج شده و ۸۰ درصد بعد از 2 سال با این بازار خداحافظی میکنند. بعد از ۵ سال فقط 7 درصد از آنها به حضور در بازار ادامه دادند و همانطور که اشاره شد فقط ۱ درصد از آنها به سود مداوم میرسند. سوال اصلی اینجاست که با توجه به منابع نامحدودی از اطلاعات، چرا هنوز افراد زیادی در بازارهای مالی ضرر کرده و در مدت زمان کوتاهی از آن خارج میشوند؟
در این مقاله به بررسی انواع روشهای معاملاتی و استراتژیهای موفق سرمایهگذاری پرداخته شده و روش سرمایهگذاری وارن بافت به عنوان یک نمونه شناخته شده مورد تعمق قرار گرفت.
روشهای معاملاتی با توجه به رویکرد زمانی
معاملهگر (Trader) شخصی است که به خرید فروش در بازارهای مختلف مثل سهام، انرژی، فلزات گرانبها، جفت ارزها، رمزارزها و غیره میپردازد. روش کاری معاملهگران در بازارهای مالی متفاوت است. بطور کلی معاملهگری از نظر روش فعالیت در این حوزه به چند دسته تقسیمبندی میشود:
- دسته اول معاملهگرانی هستند که بصورت روزانه معاملاتی انجام میدهند که از نظر زمانی بسیار کوتاه (تقریبا ۵ تا ۱۵ دقیقه) است. به این روش از معاملهگری اصطلاحا اسکلپ (Scalp) گفته شده و معاملهگرانی که با این روش کار میکنند را اسکلپر (Scalper) مینامند.
- دسته دوم معاملهگرانی هستند که به صورت روزانه معامله انجام میدهند، با این تفاوت که آنها در بازه زمانی بلندتری نسبت به اسکلپرها (یک روز کامل کاری) فعالیت میکنند. این معاملهگران غالبا آخر روز تمام معاملات خود را بسته و در دفتر ژورنال خود ثبت مینمایند. به این روش از معاملهگریDay Trade و به معاملهگران با این روش Day Trader گفته میشود.
- دسته سوم معاملهگرانی هستند که بصورت هفتگی معامله میکنند. این معاملهگران غالبا تحلیلهای خود را در نمودارهایی با بازه زمانی روزانه انجام میدهند و در چارتهای زمانی ۴ ساعته وارد معامله میشوند. این معاملهگران، معاملات خود را در بازه زمانی ۲ هفته تا ۲ ماه نگاه میدارند. به این روش معامله کردن سویینگ (Swing) و به معاملهگران با این روش Swing Trader گفته میشود.
- دسته چهارم معاملهگران بلند مدت (Position Trading) و سرمایهگذاران (Investing) هستند که با اهداف بلند مدت معامله کرده و چارتها با بازه زمانی بیشتر از ۱ روز را تحلیل مینمایند.
تفاوت بزرگ بین این سبکهای معاملاتی این است که غالبا نرخ برد (Win Rate) با تغییر رویکرد از معامله کردن در بازه زمانی کوتاهتر تا بلندتر به مراتب بیشتر میشود. به عبارت دیگر، هر چقدر که یک معاملهگر در بازه زمانی بلندتری تحلیل و خرید و فروش انجام دهد، درصد موفقیت بیشتری دارد.
دلیل اصلی این نرخ برد و موفقیت این است که با کوچکتر شدن بازه تحلیل، نویزهای بازار بیشتر شده و معاملهگران اسیر این نوسانات شده و مدام فکر میکنند که روندها در حال تغییر هستند؛ حال آنکه با بالا بردن بازه نمایش نمودارها کاملا مشخص میشود که این تغییر روند صرفا یک اصلاح در جهت روند بلند مدت است. بطور کلی معاملهگری یک فعالیت جذاب است چرا که همانطور که قبلا اشاره شد، هیچ تجارتی به اندازه سرمایهگذاری و معاملهگری تا این حد به پول نزدیک نبوده و این نزدیکی بسیار زیاد با پول شاید دلیل اصلی این جذابیت باشد.
طی تحقیقی که در سال ۲۰۲۰ با عنوان “معاملهگری روزانه برای گذران زندگی” انجام شد، تمام معاملهگرانی که بین بازه زمانی سال ۲۰۱۳ و ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۷ شروع به معاملهگری روزانه در بازار سهام آتی برزیل کردند و حساب معاملاتی فعال داشتند، مورد بررسی قرار گرفتند. آمار بدست آمده از این تحقیق تا حد زیادی قابل پیشبینی بود. از بین ۱۹,۶۴۶ حساب کاربری که در این بازار فعال بودند، ۷/۵ درصد از این معاملهگران فقط ۱ روز دست به معامله زدند؛ ۸/۵۰ درصد از ۲ روز تا ۵۰ روز معامله کردند؛ ۸/۱۵ درصد از ۵۱ روز تا ۱۰۰ روز؛ ۹/۱۳ درصد از ۱۰۱ روز تا ۲۰۰ روز؛ ۹/۵ درصد از ۲۰۱ روز تا ۳۰۰ روز و ۹/۷ درصد بیشتر از ۳۰۰ روز معامله کردند.
پس از بررسی این آمارها معلوم شد که ۱,۵۵۱ معاملهگر که حداقل برای ۳۰۰ روز معامله میکردند، تقریبا ۹۷ درصد از سرمایه خودشان را از دست دادند و حداکثر ۱/۱ درصد از این افراد از حداقل حقوق در کشور خود بیشتر سود کردند. ۵/۰ درصد از آنها از درآمدی بیش از یک کارمند بانک داشتند و فقط یک نفر از آنها توانست روزی ۳۱۰ دلار کسب سود نماید که البته با توجه به نوسانات بالای حساب وی می توان متوجه تحمیل ریسک بیش از حد به حساب معاملاتی آن فرد شد.
جادوی وارن بافت
یک تفاوت عمده و تاثیرگذار بین کسانی که وارد بازارهای مالی میشوند، طرز نگاه و عملکرد آنها در این حوزه است. بطور کلی از آنجا که در این بازار تمام اتفاقات حول محور پول میچرخد، خصوصیاتی همچون طمع و ایدهآلگرایی به شدت خود را نشان میدهند. لذا سودای یک شبه میلیاردر شدن باعث نابودی بیشتر از ۹۰ درصد این افراد میشود. لازم به ذکر است که بیشتر افرادی که سرمایه خود را از دست میدهند، غالبا افرادی هستند که صبر کافی ندارند؛ در نتیجه داراییهایی را در سقف قیمتی خریده و در ارزانترین حالت ممکن در کف قیمت میفروشند. این افراد کوچکترین نوسانی در بازار را به عنوان نشانهای برای تغییر روند میدانند. این عملکرد غلط در رفتار معاملاتی در کنار رفتارهای نادرست دیگر باعث شکستهای جبرانناپذیری میشود که در انتها به خارج شدن از بازارهای مالی میانجامد. پس عملا بیشتر کسانی که وارد این بازارها میشوند اگر نتوانند در بازه زمانی درست روش و استراتژی معاملاتی اصولی و مناسب خود را پیدا کنند، محکوم به نابودی هستند.
بررسی زندگی وارن بافت، سرمایهگذار موفق آمریکایی در بازارهای مالی ثابت میکند که موفقیت در این حوزه یک سلسله فعالیت زنجیرهوار و پیوستهای است که باید مدام در طول زمان تکرار شود. در جدول زیر خالص دارایی بافت در طول فعالیت وی در بازارهای مالی مشخص شده است:
با بررسی دقیقتر جدول بالا به اطلاعات جالبی به دست میآید. زمانی که بافت در سن ۲۶ سالگی در وال استریت مشغول به کار شد، بعد از کمتر از ۴ سال حدود ۲۲۰ % درصد سود (با احتساب سود مرکب) کسب کرد. به عبارت دیگر، بافت فقط ۵۵/۲ درصد سرمایه خود را به صورت ماهانه رشد داده است. بین بازه ۳۰ تا ۳۴ سالگی بافت سرمایه خود را به عدد ۸/۱ میلیون دلار رساند و این یعنی ماهانه متوسط ۳ درصد در طول این چهار سال سود کرده است. با ادامه همین ترتیب محاسباتی میتوان گفت که بافت در طول مدت فعالیت خود در بازارهای مالی متوسط ماهی ۲/۲ درصد کسب سود داشته، اما عاملی که وی را تبدیل به یک سرمایهگذار موفق کرد، مقدار دارایی و سرمایهاش نبود؛ بلکه تداوم در اجرای یک استراتژی درست و کارآمد باعث موفقیت وارن بافت شده بود. با بررسی عمکرد کاری این شخص در این سالها و مقدار رشد سرمایه او با تقسیم اختلاف سالها به مقدار درصد رشد سرمایه میتوان نتیجه را به صورت جدول زیر ارائه کرد.
با توجه به جدول بالا که رفتار سرمایهگذاری بافت در تمام این سالها را نشان میدهد، کاملا مشخص است که سرمایهگذاری درست با تداوم یک روش اصولی شکل میگیرد؛ به عبارت دیگر، کسب درصد سودهای بالا توسط سرمایهگذاران و معاملهگران در کوتاه مدت به این معنا نیست که بتوانند به مقدار دارایی بافت برسند. یک نکته جالب در جدول بالا بازه زمانی ۷۸ سالگی تا ۷۹ سالگی اوست که بطور متوسط با ماهیانه ۴ درصد ضرر همراه بوده است. اما در حقیقت بافت در سال ۲۰۰۶ تصمیم گرفت ۸۵ درصد از سرمایه خود را به بنیاد خیریه بیل گیتس اهدا کند. البته بحران اقتصادی سال ۲۰۰۸ ایالت متحده هم بیتاثیر نبود.
همانطور که از عملکرد بافت مشهود است، وی به صورت ماهیانه درصد بسیار پایینی سود کسب کرده اما نقطه تمایز او با سایر سرمایهگذاران، تکرار مداوم این روند مثبت بود. اثر مرکب در مدل سرمایهگذاری بافت کاملا قابل لمس است. این امر بیانگر تداوم یک رفتار سرمایهگذاری درست است که باعث شده وارن بافت ملقب بهOracle of Omaha یعنی پیشگوی شهر اوهاما شود.
در جدول زیر به بررسی درصد تغییرات سرمایه فردی با میزان سرمایه بسیار کمتر نسبت به وارن بافت طی سالهای مختلف پرداخته شده است.
با توجه به جدول بالا اگر یک سرمایهگذار با سرمایه ۱۰,۰۰۰ دلاری شروع به فعالیت در بازارهای مالی کند، بعد از کمتر از ۱۰ سال به فرض اینکه ماهی فقط ۲/۲ درصد سود کرده باشد به سرمایه حدود ۱۳۳,۲۴۷ دلار میرسد. البته این نکته قابل ذکر است که فرد در تمام این مدت نباید برداشتی از حساب خود داشته باشد که عملا تا حد زیادی غیر ممکن است. البته در بازارهای مالی در خصوص توزیع سرمایه میتوان بخشی از سرمایه را به درآمدهای غیر فعال اختصاص داد.
در یک مناظره تلویزیونی جف بزوس – مدیرعامل شرکت Amazon – از وارن بافت پرسید: وارن؟ سیستم سرمایهگذاری شما خیلی ساده است چرا بقیه سرمایهگذاران نمیتوانند مثل تو باشند؟
وارن بافت پاسخ داد: “مشکل اینجاست که مردم میخواهند خیلی سریع پولدار شوند”.
پرایس اکشن یا مارکت اکشن (روش سرمایهگذاری بافت)
درک تفاوت پرایس اکشن با مارکت اکشن در مدل نگرش به بازار میتواند در پیدا کردن مسیر درست راهساز باشد. روش معاملاتی پرایس اکشن که امروزه مورد اقبال شدید معاملهگران قرار گرفته، با در نظر گرفتن رفتار قیمت در چارت نسبت به پیشبینی مسیر حرکت آتی قیمت اقدام مینماید. این روش با در نظر گرفتن محدودههای مختلف برگشتی از جمله سطوح عرضه و تقاضا، حمایتها و مقاومتهای استاتیک و داینامیک و الگوها در نمودارهای زمانی، به سنجش پتانسیلهای معاملاتی مناسب میپردازد. در مارکت اکشن روش سرمایهگذاری بسیار متفاوت است. مارکت اکشن روشی جامع و پویا با در نظر گرفتن جنبههای مختلف تحلیلی میباشد. با فرض کردن معاملهگری به عنوان بازی شطرنج میتوان گفت پرایس اکشن به بررسی حرکت یک مهره میپردازد اما مارکت اکشن بر تمامی حرکتهای خود و حریف تمرکز دارد و آنها را از قبل مورد سنجش قرار میدهد.
روش مارکت اکشن از قسمتهای مختلفی تشکیل شده که میتواند نگاه همهجانبهنگری را فراهم نماید و به شرح زیر است:
- Volume Action: به معنی تحرکات حجم مارکت
- Open Interest Action: به معنی تمایلات معاملهگران برای فعالیت در بازارهای مشتقه
- Sentiment: به معنی تمایلات و احساسات غالب بر بازار. بررسی ترندها شبکههای اجتماعی و تحلیلهای کلان و درون شبکهای یا On-chain (مورد استفاده در بازار داراییهای رمزنگاری شده) در این قسمت دستهبندی میشوند.
- Market Depth/Breadth: به معنی تحرکات مربوط به عمق بازار و معاملات پیش خرید و پیشفروش
- Flow of Funds: به معنی تحرکات مربوط به جریان نقدینگی بین داراییها و بازارهای مختلف
- Price Action: به معنی تحرکات قیمت و الگوها
با اینکه مارکت اکشن یک روش همهجانبه برای تحلیل حرکت آتی قیمت است و لزوم آن بر همه مشخص است، اما قطعا کافی نخواهد بود. اهمیت داشتن لبه سرمایهگذاری در بازارهای مالی بسیار ضروری است. لبه معاملاتی از سه قسمت مارکت اکشن (که به آن پرداخته شد)، مدیریت ریسک و سرمایهگذاری و روانشناسی بازار و شخصی تشکیل میشود. دستیابی به لبه معاملاتی (Trading Edge) در علم سرمایهگذاری حائز اهمیت بوده و تمامی شرکتهای بزرگ سرمایهگذاری نسبت به تبیین یک لبه معاملاتی مناسب با روشهای علمی روز دنیا اقدام میکنند.
در کنار مارکت اکشن، داشتن مدیریت سرمایه و مدیریت ریسک اهمیت به سزایی دارد. خرید یا فروش یک دارایی در یک محدوده مشخص توسط مارکت اکشن مشخص شده اما میزان خرید و فروش را توسط مدیریت ریسک و سرمایهگذاری تعیین مینمایند. طبق آمار، در بدترین حالت و بدون داشتن هیچ گونه تحلیل مارکت اکشنی ۵۰ درصد شانس موفقیت وجود دارد؛ اما صرفا با داشتن دانش مدیریت سرمایه میتوان میزان خرید یا نقد کردن یک دارایی را مشخص کرد. اهمیت مدیریت سرمایه و ریسک آنجایی مشخص میشود که جورج سوروس از موفقترین سرمایهگذاران بازارهای مالی میگوید: “مهم این نیست که بازار را درست پیشبینی میکنید یا غلط؛ مهم آن است که اگر درست پیشبینی میکنید، چقدر سود میکنید و زمانی که اشتباه پیشبینی میکنید، چقدر ضرر نمیکنید”.
چاله جبران ضرر و تاثیر افت سرمایه در مقدار دارایی سرمایهگذار و معاملهگر
یک اصطلاح پر کاربرد در بازارهای مالی Draw Down یا افت سرمایه است. درصد افت سرمایه به مقدار درصد ضرری گفته میشود که در یک بازه زمانی به یک حساب معاملاتی تحمیل میشود. برای مثال، با داشتن سرمایه اولیه ۱۰۰۰ دلاری در اول ماه و ضرر 200 دلاری در آخر ماه، مقدار درصد افت سرمایه ۲۰% خواهد بود. با توجه به جدول زیر اگر یک سرمایهگذار یا معاملهگر ۵۰ درصد از سرمایه خود را ضرر دهد، برای جبران این ضرر با سرمایه باقیمانده باید 100 درصد سود کند.
این حقیقت تقریبا برای همه ثابت شده است که اولین قانون برای سرمایهگذاری و معاملهگری حفظ سرمایه موجود است. باید در نظر داشت که مقدار دارایی هر سرمایهگذار در این بازار، مقدار سرمایه موجود در حساب او محسوب میشود. بیشتر معاملهگران و سرمایهگذاران مبتدی در دنیا بعد از یک افت سرمایه بزرگ، اولین هدفشان رسیدن به نقطهای است که تازه وارد بازار شده بودند. این در حالیست که این سرمایه حال تبدیل به ضرر شده و باید توجه داشت اگر سرمایهگذار یا معاملهگر با هدف جبران ضرری مجددا دست به سرمایهگذاری بزند، به احتمال خیلی قوی دچار ضرر بزرگتری خواهد شد. برای جلوگیری از دچار شدن به چنین اتفاقی یک معاملهگر باید توجه زیادی به لبه سوم یعنی روانشناسی داشته باشد. روانشناسی یکی از مهمترین ارکان سرمایهگذاریست که نادیده گرفتن آن باعث اتفاقات مخاطرهآمیزی چون اسیر شدن در گرداب جبران ضرر میشود.
رویکرد معاملهگران نسبت به افت سرمایه به مراتب با سرمایهگذاران متفاوت است. یک معاملهگر کوتاه مدت با چند ضرر متوالی به مقابله با مارکت با هدف جبران ضرر میپردازد. تعدد ترید، تصمیمات احساسی، خارج شدن از چهارچوبهای استراتژی معاملاتی، خشم و عدم اعتماد به نفس به منظور جبران هرچه سریعتر این ضررها تنها صفاتی نیستند که یک معاملهگر بعد از رسیدن به یک افت سرمایه مثلا ۲۰ درصدی دچار آن میشود. چرا که در همین لحظه معاملهگر بدون برنامهریزی معامله کرده و غالبا ضررهای بیشتری میکند تا جایی که متوجه شود برای رسیدن به نقطه شروع باید ۵۰۰ درصد سود کند ( بعد از افت سرمایه ۸۰ درصدی).
رهیافت درست و اصولی برای جلوگیری از این اتفاق، تقویت روانشناسی با هدف پذیرش ضرر است. یک فروشنده فرش را فرض کنید که در کشوی میز خود یک دفتر از تمام چکهای برگشتی خود را نگهداری میکند تا زمانی که در یک مقطع بدهکاران خود را فراموش نماید. او این ضرر را جزئی از کار خود دانسته و با پذیرش این امر به مسیر خود ادامه میدهد. نوع نگرش به ضرر در یک سرمایهگذار و معاملهگر حرفه ای کاملا با رویکرد یک آماتور متفاوت است. یک سرمایهگذار و معاملهگر حرفهای دقیقا مانند همان تاجر فرش این ضرر را میپذیرد و آن را جزئی از کار خود دانسته و در دفتر ژورنال خود آن را ثبت کرده و در زمان مناسب اشتباهات خود را مرور میکند. حال آنکه رویکرد یک معاملهگر آماتور کاملا متفاوت است و بعد از ضرر کردن تلاش میکند با تحمیل ریسک بیشتری به حساب خود افت سرمایه پیش آمده را جبران کند و آن لحظه دقیقا همان زمانیست که بازار مانند یک آینه خطا و اشتباهات ناشی از عدم کنترل شخصی را به او نشان میدهد و به او میفهماند که خطا و اشتباهات در این بازار جایی نداشته و هر تصمیم احساسی و به دور از برنامهای محکوم به شکست است.
همانطور که گفته شد، لبه سوم موفقیت در سرمایهگذاری، روانشناسی است. اعتماد به نفس بیش از حد، توهم خودکاملپنداری، تعصب کور و خوشبینی بیش از حد و رویاپردازی صفات بنیادین انسانهاست که در بازارهای مالی بصورت مستقیم تاثیرگذار هستند.
برای مقابله با این صفات منفی و کاهش تاثیر این عوامل در سرمایهگذاری، علم روانشناسی به کمک سرمایهگذاران و معاملهگران آمده است. کنترل این صفات در موقعیت مناسب در وهله اول نیاز به درک درست از این صفات و در وهله دوم نحوه مواجه و کنترل آنها دارد. روانشناسی به سرمایهگذار کمک میکند که در بحرانیترین زمان، مهمترین تصمیم را در مناسبترین زمان ممکن بگیرد. این اشتباهات عملا در بازارهای مالی اجتنابناپذیر است. لذا استراتژی اصولی رفتاری و عکسالعمل صحیح و به موقع باعث اجتناب از ضررهایی میشود که به دلیل خطاهای انسانی در میانه مسیر یک سرمایهگذار قرار میگیرد.
سرمایهگذاری و معاملهگری بر خلاف بیشتر حوزههای تجاری بیش از هرچیزی نیاز به یک مسیر واضح و روشن دارد اما باید به این تفاوت بزرگ توجه کرد که هدفگذاری برای رسیدن به مقدار مشخصی از سود عملا برای یک شخص حقیقی کارساز نبوده و تاثیر منفی دارد. فرض کنید با اتومبیل شخصی قصد سفر از شهری به شهر دیگری دارید. اگر بجای تمرکز بر مقصد (هدف) به مسیر دقت کنیم و از زیباییهای آن لذت ببریم و بعضی اوقات در این مسیر از حرکت ایستاده و از مناظر لذت ببریم میتوانیم آهسته و پیوسته به مقصد برسیم؛ اما برعکس، اگر تمرکز اصلی ما بر مقصد باشد با سرعت زیادی به سمت آن حرکت کنیم، قطعا این سرعت زیاد برای طی کردن مسیر مخاطرات زیادی برای ما به ارمغان میآورد. این مخاطرات همان ریسکهای بالقوهای هستند که تقریبا تمام فعالان این حوزه به آن آگاهند اما باز هم به دلیل نداشتن صبر، با مواجه شدن با این ریسکها آنها را نادیده گرفته و سعی میکنند با سرعت به سمت مقصد خود حرکت کنند که نتیجه آن ورشکستگی مالی و سرخوردگی، افسردگی و در انتها منجر به خروج از بازارهای مالی میشود.
متاسفانه درصد بالایی از افرادی که در بازارهای مالی به عنوان معاملهگر و تحلیلگر مشغول هستند، بعد از مدتی شکست میخورند. دلیل اصلی این مسئله شاید نگاه سطحی به نحوه فعالیت در این حوزه است. بیشتر معاملهگران در این حوزه تمرکز بیشتری بر لبه مارکت اکشن دارند، در حالی که توجه به دو لبه دیگر یعنی مدیریت ریسک و روانشناسی به مراتب کمتر است. بدیهی است که توجه مطلق به یک لبه برای رسیدن به سود مداوم کافی نیست. تفاوت بنیادین بین معاملهگری و تحلیلگری دقیقا به دلیل توجه به همین جنبهها است. یک تحلیلگر تمرکزش بر مارکت اکشن بوده اما اگر یک معاملهگر هرچقدر کم اما هر سه لبه معاملاتی مد نظر قرار دهد، می تواند به کلید رسیدن به سود مداوم دست پیدا نماید که تمام فعالان این حوزه سالها به دنبال آن بوده و فقط تعداد خیلی کمی از افراد موفق به دستیابی به آن میشوند.
بسیار عالی مسعود عزیز تشکر
عالی و موثر بود سپاس فراوان از شما …